فرهاد مجیدی

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 2601
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


فضائل و سیره امام کاظم(ع)

فضائل و سیره امام کاظم(ع)

فظیلت امام كاظم - علیه السلام - ازنگاه شیخ مفید

1 - شیخ مفید رضوان الله علیه فرموده: ابوالحسن موسی بن جعفر - علیه السلام - عابدترین و فقیه‏ترین اهل زمانش بود، از همه سخی‏تر و از لحاظ كرامت نفس در عالیترین درجه قرار داشت... نوافل شب را می‏خواند تا به وقت صبح می‏رسید، و بلافاصله نماز صبح را می‏خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذكر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده می‏گذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیكی ظهر.[1]

بسیار اوقات این دعا را خواند: «اللهمّ اِنّی اسالك الرّاحهَ عند الموت و العفو عندالحساب»

و آن را تكرار می‏فرمود و از جلمه دعاهایش آن بود كه: «عظُم الذّنب من عبدك فلیحسن العفو من عندك».

از ترس خدا گریه می‏كرد تا جایی كه اشك از محاسنش جاری می‏شد، از همه مردم بیشتر به خانواده‏اش و ارحامش می‏رسید، به فقراء اهل مدینه شبها سر می‏زد و زنبیلهای حاوی مال و پول نقره و آرد و خرما برای آنها می‏برد، آنها نمی‏دانستند آورنده اینها كیست... موقع احسان دویست دینار تا سیصد دینار احسان می‏كرد، كیسه‏های احسان موسی‏بن جعفر - علیه السلام - ، ضرب المثل بود...

مردم از او بسیار روایت نقل كرده‏اند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قراءت قرآن از همه نیكوتر بود، چون قرآن می‏خواند محزون می‏شد، آنها كه قراءت او را می‏شنیدند گریه می‏كردند.

مردم مدینه او را «زین المتهجّدین» می‏نامیدند،كاظم لقب یافت زیرا كه خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر كرد.[2]

- عبادت

2 - عبدالله قروی از پدرش نقل كرده گوید: محضر فضل بن ربیع رفتم، او در پشت بام نشسته بود، گفت: نزدیك بیا، نزدیك رفتم تا محاذی او شدم، گفت: به آن اتاق نگاه كن، نگاه كردم،گفت: چه چیز می‏بینی؟

گفتم: یك لباس كه به زمین انداخته‏اند. گفت: دقت كن، بدقت نگاه كردم، گفتم: مردی را می‏بینم كه در حال سجده است.

گفت: او را می‏شناسی؟

گفتم: نه، گفت: او مولای تواست، گفتم: مولای من كیست؟

گفت: خود را به نادانی می‏زنی؟!

گفتم: نه، ولی برای خود مولایی نمی‏شناسم. گفت: این ابوالحسن موسی بن جعفر است، من شب و روز حال او را زیر نظر دارم، او را همیشه در این حال یافته‏ام، او نماز صبح را می‏خواند، تا طلوع آفتاب به تعقیب می‏نشیند، بعد سر به سجده می‏گذارد تا ظهر می‏رسد، به بعضی از خدمتكاران زندان گفته است چون ظهر شود او را خبر كند. وقتی كه غلام، اعلام ظهر می‏كند، برخاسته بدون وضو شروع به نماز می‏كند، از آن می‏دانم كه در سجده نخوابیده است.[3]

- دعا برای مومن

‎3 - علی بن ابراهیم از پدرش نقل كرده: عبدالله بن جندب را در موقف حج (ظاهراً عرفات) دیدم، بهتر از او كسی را در آن جا ندیدم، دست به آسمان برداشته مرتب دعا می‏كرد و اشك چشمانش بر صورتش جاری بود و به زمین می‏ریخت چون مردم از وقوف برگشتند، گفتم یا ابا محمد! من بهتر از موقف تو ندیدم. گفت: به خدا قسم دعا نكردم مگر برای برادران مؤمن، چون ابوالحسن موسی بن جعفر - علیه السلام - به من فرمود: هر كه برای برادر مؤمنش در پشت سر دعا كند، از عرش ندا می‏شود:

آگاه باش برای تو صد هزار برابر آن است، «و ذلك ان اباالحسن موسی بن جعفر - علیه السلام - أَخبرنی انه من دعا لاخیه بظهر الغیب نودی من العرش:ها، و لك ماه الف ضعفٍ مثلِه» من خوش نداشتم صد هزار برابر ضمانتشده را بگذارم برای یك دعایی كه نمی‏دانم مستجاب خواهد شد یا نه. [4]

- فتوای امام كاظم - علیه السلام -

4 - حسن بن علی بن نعمان گوید: وقتی كه مهدی عباسی مسجدالحرام مكه را توسعه داد، خانه‏ای در مربع شدن مسجد باقی ماند، مهدی از صاحبان خانه خواست كه آن را بفروشند تا داخل مسجد الحرام كند، ولی آنها حاضر به فروش نشدند.

مهدی از فقها فتوا خواست، همه گفتند: چیز غصبی نمی‏شود داخل در مسجدالحرام شود و جزء آن باشد، علی بن یقطین گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر به موسی بن جعفر بنویسم، از چاره این امر به تو خبر خواهد داد.

مهدی عباسی به حاكم مدینه نوشت از موسی بن جعفر بپرس: خانه‏ای است می‏خواهیم داخل در مسجدالحرام بكنیم، صاحبانش حاضر به فروش نیستند، در این امر چاره چیست؟ حاكم آن را از امام - علیه السلام - پرسید، حضرت فرمود: ناچاریم كه جواب بدهیم؟

گفت: آری، ضرورتی است كه پیش آمده است.

فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اگر كعبه بعد از خانه ساختن مردم ساخته شده است، مردم به اطراف آن سزاوارترند و اگر مردم به اطراف كعبه آمده‏اند، كعبه به اطرافش اولی است:

«بسم الله الرحمن الرحیم ان كانت الكعبه هی النازله بالناس فالناس اولی بفنائها و ان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبه فالكعبه اولی بفنائها».

امام صلوات الله علیه یكی از احكام و مصادیق حریم را در اینجا بیان فرموده است و چون خانه اطراف كعبه، بعد از كعبه ساخته شده بود، حق كعبه در توسعه مقدم بود.

مهدی چون نامه را خواند بوسید و دستور داد خانه مزبور را خراب كرده داخل مسجد نمایند، صاحبان خانه محضر امام - علیه السلام - آمدند كه به مهدی نامه بنویسد اقلاً قیمت خانه را بدهد، امام مرقوم فرمود: مقداری به آنها پول بدهد، مهدی آنها را با پول راضی كرد. [5]

امام كاظم - علیه السلام - و قیام علمی

در زمان حضرت كاظم صلوات الله علیه برای قیام مسلحانه بر علیه طاغوت و تشكیل حكومت اسلامی، زمینه‏ای فراهم نبود، و گرنه بر آن حضرت واجب بود كه دست به كار شده و حكومت اسلامی بوجود آورد، چنانكه از قیام حسین بن علی شهید فخ كه مورد تأیید امام - علیه السلام - بود معلوم گردید، حضرت به او فرمود: مردم فاسقند، كاری از پیش نخواهی برد.

ولی برای مبارزه منفی و قیام علمی و ارشاد مردم، شرایط، آماده بود، بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود، یكی مبارزه منفی و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر كردن مردم از دستگاه ظلم و جور، دلیل این مدعا زندانی شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و دیگر آنكه آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهایش كرد تا هارون الرشید حتی دررفتن به حج آنها را كرایه نكند و امام به وی فرمود: هر كه بقا هارون را دوست دارد ولو بمدت دادن كرایه شتران، در قیامت با او محشور خواهد بود.

دیگری در جهت ارشاد و هدایت مردم و نشر احكام و تربیت افراد، شیخ مفید در ارشاد فرموده: مردم روایات بسیاری از آن حضرت نقل كرده‏اند و آن حضرت افقه اهل زمان خویش بود.[6]

مرحوم شیخ طوسی در رجال نام دویست و هفتاد و دو نفر از روایان را ذكر كرده كه همه از آن حضرت نقل حدیث كرده‏اند، مطالعه نام آنها در همان كتاب بسیار دیدنی است، با مراجعه به كتب اربعه و بحار و امثال آن خواهیم دید كه بخش قابل توجهی از احكام و اعتقادات و اخلاق اسلامی و تفسیر توسط آن جناب بوده است.

وصیت آن حضرت به هشام كه در كافی: كتاب العقل و الجهل ص 13 - 23 و در تحت العقول در ذكر ارشادات آن حضرت نقل شده، حائز اهمیت است. علی بن جعفر برادر آن حضرت كه از تربیت شدگان آن حضرت و از خواص آن بزرگوار بود همه «كتاب المناسك و المسائل» را از آن حضرت نقل كرده است.

مرحوم مجلسی همه آن كتاب را در بحارالانوار ج 10 از صفحه 249 تا صفحه 291 یعنی در چهل و یك صفحه آورده است تحت عنوان «ما وصل الینا من اخبار علی بن جعفر عن اخیه موسی علیه السلام...» و آنها حدود چهار صد و هیجده سؤال و جواب است كه بصورت: «سالته...قال» منقول است شیخ طوسی در اختیارالرجال فرموده: امامیه اتفاق دارند بر شش نفر از فقها از اصحاب امام كاظم و امام رضا - علیه السلام - و آنها عبارتنداز: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، بیّاع سابری، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن محمود سرّاد و احمد بن ابی نصر بزنطی [7] اینك به عده‏ای از بزرگان و فقهاء و محدثین كه از تربیت یافتگان آن حضرت و پدرش امام صادق و پسرش امام رضا (علیهم السلام) بوده‏اند، اشاره می‏كنیم.

1 - یونس عبدالرحمن مولی آل یقطین. در فهرست شیخ آمده كه او بیشتر از سی كتاب در احكام جمع و تألیف كرده است. صدوق فرمود: از ابن الولید شنیدم می‏فرمود: روایات كتب یونس همه صحیح است مگر آنچه محمد بن عیسی بن عبید بتنهایی از او نقل كرده است.

نجاشی در رجال خود فرموده: در میان اصحاب ما متقدم و عظیم المنزله بود، در ایام هشام بن عبدالملك متولد شد، امام صادق - علیه السلام - را در میان صفا و مروه دید ولی از وی چیزی نقل نكرده و از امام كاظم - علیه السلام - و امام رضا - علیه السلام - روایت نقل فرموده است، امام رضا - علیه السلام - در علم و فتوا دادن به او اشاره می‏كرد.

ابوهاشم جعفری گوید: كتاب «یوم و لیله» یونس را به امام حسن عسكری - علیه السلام - عرضه كردم، فرمود:

این كتاب تصنیف كیست؟

گفتم: تصنیف یونس آل یقطین است. فرمود: «اعطاه الله بكل حرف نوراً فی الجنه».

2 - صفوان بن یحیی، شیخ طوسی در فهرست می‏فرماید: صفوان بن یحیی كه لباس سابری خرید و فروش می‏كرد، اوثق اهل زمانش در نزد اصحاب حدیث و عابدترین اهل روزگارش بود، روزی صد و پنجاه ركعت نماز می‏خواند و سالی سه ماه روزه می‏گرفت و هر سال زكات مالش را سه برابر می‏داد.

او و عبدالله جندب و علی بن نعمان در بیت الله الحرام عهد كردند كه اگر یكی از دنیا رفت، بقیه بعد از او نماز او را بخوانند، روزه او را بگیرند، حج او را به جای آورند و زكات او را بدهند، دو رفیقش قبل از او از دنیا رفتند، لذا صفوان به عهد خود عمل می‏كرد.

او از حضرت رضا و امام جواد و امام هادی - علیه السلام - روایت كرده و نیز از چهل نفر از اصحاب امام صادق - علیه السلام - نقل حدیث می‏كند و برای او كتب زیادی هست و از موسی بن جعفر - علیه السلام - مسائلی و روایاتی دارد.

نجاشی فرموده: صفوان بن یحیی ثقهٌ ثقهٌ عَینٌ. از حضرت رضا - علیه السلام - روایت نقل كرده و در نزد آن حضرت مقام شریفی داشت، كشی او را در رجال امام كاظم - علیه السلام - ذكر كرده، وكیل امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود، به طرف مذهب واقفیه نرفت، او در سال دویست و ده وفات یافته است.

3 - محمد بن ابی عمیر. نجاشی فرمود: كنینه‏اش ابو احمد، بغدادی الاصل، امام كاظم - علیه السلام - را ملاقات كرد و از او احادیث بسیاری شنید و در بعضی احادیث، امام او را أبا احمد خطاب كرده است و نیز از حضرت رضا - علیه السلام - حدیث نقل كرده، در نزد خاصه و عامه دارای منزلت است، شیخ در فهرست فرمود:

«و كان من أوثق الناس عندالخاصه و العامه و أنسكهم نسكاً».

او همان است كه به هارون الرشید خبر دادند: كه او نامهای همه شیعه را در عراق می‏داند، هارون او را گرفت و گفت: نام شیعیان را بگو، او قبول نكرد، او را لخت كرده و آویزان نموده و صد ضربه شلاق زدند. می‏گوید: تحمل فشار بقدری سخت شد كه عن قریب بود نام شیعیان را فاش كنم، ناگاه ندای محمد بن یونس بن عبدالرحمان را شنیدم كه می‏گفت: ابن ابی عمیر! از خدا بترس، و موقف خود را در پیش خدا بیاد آور، این گفته باعث قوت قلب شد كه تحمل كردم و نگفتم والحمدلله؛ و در آن گرفتاری بیشتر از صد هزار درهم ضرر دید. (رجال كشی).

او چهار سال بعلت طرفداری از امامت بزندان رفت، خواهرش كتابهای او را دفن كرد و از بین رفت، بقولی خودش در غرفه‏ای گذاشته بود كه باران بر آنها جاری گردید و ششسته شدند، لذا از حفظ، نقل حدیث می‏كرد، اصحاب ما بر مراسیل او اعتماد كرده‏اند، كتابهای زیادی تألیف كرده است، او در سال دویست و هفده به جوار حق پیوست. (رجال نجاشی).

سندی بن شاهك بامر هارون او را صد و بیست تازیانه زد و در حبس افكند، او بیست و یك هزار درهم داد تا خلاص شد... از مردی ده هزار درهم طلب داشت، آن مرد خانه خود را به ده هزار درهم فروخت، پولش را پیش ابن ابی عمیر آورد و گفت: این طلب تو است.

گفت: این پول از كجاست؟ آیا به ارث برده‏ای یا كسی به تو بخشیده است؟ گفت: خانه‏ای را فروخته‏ام، پول آن است. ابن ابی عمیر گفت: ذریح محاربی از امام صادق - علیه السلام - به من نقل كرد كه فرمود: «لا یُخرج الرجل من مَسقط رأسه بالدّین» یعنی بعلت قرض مرد را از خانه‏اش بیرون نمی‏كنند. لذا این پولها را قبول نمی‏كنم با آنكه به خدا قسم فعلاً به یك درهم نیز احتیاج دارم (تحفه الاحباب). ببین تربیت امامان صلوات الله علیهم چه مردانی به وجود آورده است. اگر انسان خودش خانه‏اش را بفروشد و بیاورد مانعی ندارد ولی آن بزرگوار احتیاط كرده است.

4 - عبدالله بن مغیره ابو محمد بجلی. نجاشی فرموده: ثقه ثقه، كسی در جلالت و دین و ورع به او نمی‏رسد، از ابی الحسن موسی بن جعفر - علیه السلام - حدیث نقل كرده و گویند سی كتاب تألیف نموده است.

كشی در رجال خود نقل كرده: عبدالله بن مغیره گوید: قول واقفیها را قبول كرده بودم، به حج مشرف شدم، به وسوسه و تردید افتادم، به پرده كعبه چسبیده و گفتم: خدایا! مطلوب و اراده مرا می‏دانی، مرا به بهترین ادیان هدایت كن، در آن وقت به دلم افتاد كه محضر امام رضا - علیه السلام - بروم، به مدینه آمدم و به در خانه آن حضرت رفتم، به غلام آن حضرت گفتم: بگو مردی از اهل عراق اجازه ورود می‏خواهد. در این بین صدای امام را شنیدم كه فرمود: عبدالله بن مغیره! داخل شو، داخل خانه شدم، امام چون به من نگاه كرد، فرمود: خدا دعایت را قبول فرمود و تو را به دین خود هدایت كرد، گفتم:

«اشهد انك حجه الله و امینه علی خلقه».

5 - علی بن جعفر صادق - علیه السلام - ، برادر امام كاظم و از تربیت شدگان آن حضرت است و زمان چهار امام را درك كرده است، مفید رحمهالله در ارشاد فرموده: علی بن جعفر رضی الله عنه از روایان حدیث، صحیح العقیده، شدیدالورع و كثیرالفضل است، ملازم برادرش موسی بن جعفر - علیه السلام - بود و ازوی روایات بسیاری نقل كرده است (ارشاد: ص 269) شیخ در فهرست فرموده:

«علی بن جعفر... جلیل القدر ثقه و له كتاب المناسك و مسائل اِلأَ خیه موسی بن جعفر - علیه السلام - سأله عنها».

در مناقب فرموده: از جمله ثقات آن حضرت، حسن بن علی بن فضال كوفی، عثمان بن عیسی، داوود بن كثیر رقی، و علی بن جعفر صادق - علیه السلام - است و از خواص اصحابش علی بن یقطین، ابوالصلت عبدالله بن سلام، اسماعیل بن مهران، علی بن مهزیار، ریان بن صلت، احمد بن محمد حلبی، موسی بن بكیر و اسطی و ابراهیم بن أبی البلاد كوفی است (ج 4 ص 325).

موعظه امام كاظم و بشر حافی‏

ابونصر بشر بن الحارث معروف به «بشر حافی» از اولاد روساء و درباریان بود، اغلب به لهو و لعب و بی‏عاری و كارهای قبیح اشتغال داشت، چنان كه رسم اینگونه اشخاص است. روزی امام كاظم - علیه السلام - در بغداد از خانه او عبور می‏كرد، صدای ساز و آواز و ملاهی شنید، در این بین كنیزی از خانه بشر بیرون آمد تا خاكروبه را بیرون ریزد.

امام - علیه السلام - به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟

گفت: آزاد است.

امام فرمود: راست گفتی، اگر عبد بود از مولایش می‏ترسید.

كنیز به خانه برگشت، بشر كه بر سفره شراب نشسته بود، گفت: چرا تأخیر كردی؟!

گفت: با مردی سخن می‏گفتم كه چنین گفت. بشر كه معنی كلام را فهمید پا برهنه در عقب امام - علیه السلام - دوید، تا خود را به امام رسانید و بدست آن حضرت توبه كرد و اعتذار نمود و گریست. (الكنی و الالقاب - حافی).

او بالاخره از زهاد عصر خود گردید، مواعظ بسیاری از او در كتب اخلاق نقل شده است. گویند: بعد از آن دیگر كفش نپوشید و پیوسته پا برهنه بود كه لقب حافی (پا برهنه) یافت. لفظ بشر بضم اول بر وزن «عذر» است.

امام كاظم - علیه السلام - و صفوان بن مهران

صفوان بن مهران جمال گوید: روزی به خدمت ابوالحسن اول (امام كاظم - علیه السلام - ) رسیدم، فرمود: صفوان!

همه چیز تو خوب است، مگر یك چیز. گفتم: فدایت شوم، آن كدام است؟!

فرمود: آن كه شتران خود را به هارون رشید كرایه می‏دهی، گفتم: به خدا قسم من برای تكبر، افتخار، شكار ولهو كرایه نمی‏دهم، بلكه فقط برای سفر مكه كرایه می‏دهم، وانگهی خودم با شتران نمی‏روم، بعضی از غلامان خود را می‏فرستم.

فرمود: یا صفوان! آیا پول كرایه را مقروض می‏مانند یا در اول می‏دهند؟

گفتم: بعد از عمل حج می‏دهند. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا كرایه تو را بدهند؟ گفتم: آری.

فرمود: هر كه بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر كه با آنها باشد اهل آتش است.

صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم، هارون چون از این كار مطلع شد، مرا خواست و گفت:

گزارش رسید كه شتران خود را فروخته‏ای، گفتم: آری، گفت: چرا؟

گفتم: خودم پیر شده‏ام، غلامان نیز درست كار نمی‏كنند.

گفت: هیهات هیهات، می‏دانم كدام كس به این كار دلالت كرده است، موسی بن جعفر به این عمل اشاره كرده است.

گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه كار؟

گفت: ساكت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را می‏كشتم.[8]

نگارنده گوید: صفوان بن مهران أسدی از روایان موثق و از اهل كوفه بود، او از احادیث امامان صلوات الله علیهم كتابی نوشته است، او از كرایه دادن شتران امرار معاش می‏كرد، كه صفوان جمال نام گفته بود، او دفعات متعددی حضرت صادق صلوات الله علیه را از مدینه به كوفه و بغداد آورده است. او همان است كه زیارت وارث و دعای علقمه و زیارت رجبیه امام حسین صلوات الله علیه را از امام صادق - علیه السلام - نقل كرده است، رضوان الله علیه.

امام كاظم - علیه السلام - و مرد عمری‏

مفید رحمه الله نقل می‏كند: در مدینه مردی بود از نسل عمربن الخطاب، او امام كاظم - علیه السلام - را اذیت می‏كرد، هر وقت آن حضرت را می‏دید به او و علی بن أبی طالب - علیه السلام - ناسزا می‏گفت، بعضی از یاران امام گفتند: اجازه بدهید او را بكشیم، حضرت آنهارا از این كار بسختی نهی كرد.

حضرت از حال آن مرد عمری پرسید. گفتند: او در بعضی از نواحی مدینه به شغل زراعت مشغول است، امام بر مركب خویش سوار شده به دیدار او رفت و داخل مزرعه او شد، عمری فریاد كشید: زراعت مرا پایمال نكن، امام به حرف او اهمیت نداد تا خودش را به او رسانید. و نزد او نشست و با او شوخی و خوشرویی كرد، بعد فرمود: برای این زراعت چقدر خرج كرده‏ای؟

گفت: صد دینار، فرمود: چقدر امید داری عایدت شود؟

گفت: علم غیب نمی‏دانم، فرمود: من گفتم: چقدر امید داری؟

گفت: دویست دینار.

امام كیسه‏ای به او داد كه سیصد دینار داشت، فرمود: مزرعه‏ات نیز مال تو باشد، خدا آنچه امید داری به تو روزی فرماید. مرد عمری برخاست، سر مبارك امام را بوسید و از گذشته‏ها معذرت خواست، امام تبسم فرمود و به مدینه برگشت و چون به مسجد داخل شد دید مرد عمری در مسجد نشسته و می‏گوید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».

یاران مرد عمری پیش او آمده گفتند: چه شده!؟ چرا عوض شده‏ای؟!

گفت: آنچه را كه گفتم شنیدید؟

آنگاه شروع به دعا كردن برای امام كرد، با او مخاصمه كردند، او نیز با آنها مخاصمه نمود، امام چون نزد یاران خویش آمد، فرمود: كدام كار بهتر بود، آنچه شما گفتید یا آنچه من كردم. كار او را با مقداری پول اصلاح كردم و از شرش راحت شدم.

(ارشاد: ص 278).

امام - صلوات الله علیه- و حمادبن عیسی‏

ثقه جلیل حمادبن عیسی گوید: در شهر بصره به خدمت حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر رسیدم، گفتم: فدایت شوم، از خدا بخواه به من خانه‏ای و همسری و فرزندی و خدمتكاری و پنجاه دفعه زیارت حج روزی فرماید، امام دست به دعا برداشت كه:

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و ارْزُق حمّادبن عیسی داراً و زوجهً و ولداً و خادماً والحّج خمسین سنهً»

حماد گوید: چون حج را پنجاه بار گفت، دانستم كه بیشتر از پنجاه بار حج نخواهم كرد، آنگاه حماد به راوی حدیث من در اثر دعای امام چهل و هشت بار حج رفته‏ام، این خانه من است كه خدا روزی كرده و این همسر من است كه در پس پرده سخن مرا می‏شنود و این پسر من و این خدمتكار من است، كه خدا عطا فرموده است.

راوی گوید: حماد بعد از آن دو بار نیز به حج رفت كه پنجاه حج شد، بار پنجاه و یكم برای حج حركت كرد و با ابوالعباس نوفانی هم كجاوه بود، چون به میقات رسید، داخل آب شد كه غسل كند، در آن بین سیل آمد و او را غرق كرد و قبرش در «سیاله» (محلی در حجاز) واقع است. (رجال كشی - حماد).

بدین طریق نتوانست حج پنجاه و یكم را به جا بیاورد، حماد بن عیسی یكی از روایان موثق راستگوست، ابوالعباس نجاشی در رجال خود می‏فرماید: او از امام صادق و امام كاظم و امام رضا علیهم السلام حدیث نقل كرده و در زمان امام جواد صلوات الله علیه فوت كرده است، گوید: از امام صادق - علیه السلام - هفتاد حدیث شنیدم، پیوسته در آنها شك می‏كردم تا به بیست حدیث اقتصار نمودم.

امام كاظم - صلوات علیه- و علی بن یقطین‏

مردی به نام محمد بن علی صوفی نقل می‏كند: ابراهیم جمال كه شغل شترداری داشت برای عرض حاجتی محضر علی بن یقطین وزیر آمد، علی او را اجازه ورود نداد و رد كرد. اتفاقاً در آن سال علی بن یقطین به حج مشرف شد و در مدینه به زیارت امام كاظم - علیه السلام - آمد، امام به او اجازه ورود نداد، علی بن یقطین در روز دوم امام را ملاقات كرد و گفت:

مولای من! گناه من چیست؟!

امام فرمود: من از ورود تو مانع شدم، زیرا كه تو از ورود برادرت ابراهیم جمال مانع شدی و نگذاشتی پیش تو بیاید، خدا عمل تو را قبول نخواهد فرمود، مگر آن كه ابراهیم جمال از تو بگذارد.

علی گفت: سرور من و مولای من! این چطور ممكن است، من در مدینه هستم و او در كوفه!!!

امام فرمود: چون شب رسید بتنهایی به قبرستان «بقیع» برو، بی آن كه كسی از یارانت بداند، خواهی دید در آن جا اسب اصیلی زین كرده آماده است، آن تو را به كوفه خواهد رسانید. علی بن یقطین شب به «بقیع» آمد و به آن مركب سوار شد، بعد از كمی آن اسب او را در كوفه به درخانه ابراهیم جمال رسانید، علی در را زد و گفت: من علی بن یقطین هستم.

ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین وزیر در خانه من چه می‏كند؟

علی بن یقطین گفت: كار من بزرگ است، آنگاه اجازه گرفت و داخل شد گفت: ای ابراهیم!

سرورم موسی كاظم - علیه السلام - مرا قبول نكرده مگر آن كه تو از من عفو كنی. گفت: خدا تو را بیامرزد.

علی بن یقطین گفت: من صورتم را به زمین می‏گذارم، تو قدم بر صورت من بگذار.

ابراهیم گفت: این كار را نكنم، علی بن یقطین اصرار كرد كه بكن، ابراهیم پا به صورت علی می‏گذاشت و علی می‏گفت: خدایا! شاهد باش. بعد از خانه ابراهیم بیرون آمد، سوار آن اسب شد و اسب همان شب، او را به درخانه امام رسانید، امام - علیه السلام - به او اجازه ورود داد و قبولش فرمود. [9]

نگارنده گوید: نظیر این مطلب در نوادر حضرت باقر - علیه السلام - در قضیه «یادرجان» گذشت، امامان علیهم السلام از این كرامات زیاد داشته‏اند. عبدالله بن سنان گوید: روزی هارون الرشید مقداری لباس بعنوان تحفه به وزیرش علی بن یقطین داد، از جمله جبه سیاهی زر دوخت از لباس پادشاهان بود، علی بن یقطین همه آن لباسها و همان جبه را با مقداری پول از خمس مالش طبق معمول، محضر امام كاظم - علیه السلام - فرستاد.

امام - علیه السلام - پول و لباسها را قبول كرد ولی جبه را بر گردانید و در نامه خود نوشت: این جبه را حفظ كن و از دستت خارج نكن، بزودی كاری پیش می‏آید كه به آن ضرورت پیدا می‏كنی، علی بن یقطین از این جریان به تردید افتاد و ندانست سبب آن چیست، به هر حال جبه را نگاه داشت.

او بعد از چندی به غلام مخصوص خویش خشم گرفت و او را از خدمتش معزول كرد، غلام می‏دانست كه ابن یقطین از ارادتمندان موسای كاظم - علیه السلام - است و از ارسال پول و لباس و غیره به محضر آن حضرت مطلع بود، او پیش هارون رفت، سعایت كرد و گفت: علی بن یقطین معتقد به امامت موسی بن جعفر است. و هر سال خمس مال خویش را به وی ارسال می‏كند، حتی جبه مخصوص را كه هارون به او داد به مدینه فرستاده است.

هارون با شنیدن این سخن از خشم آتش گرفت و گفت: در این رابطه تحقیق خواهم كرد، اگر درست باشد، خونش را خواهم ریخت، در دم به احضار علی بن یقطین فرمان داد. چون او به دربار آمد، هارون گفت: جبه‏ای را كه به تو داده بودم چه كرده‏ای؟

گفت: یا امیرالمؤمنین، آن در یك ظرف مهر زده و معطر كرده در نزد من است. اغلب در وقت بامداد آن را باز كرده و به عنوان تبرك تماشا می‏كنم و می‏بوسم و به محلش بر می‏گردانم. موقع شبها نیز چنین می‏كنم.

گفت: الان آن را بیاور، گفت: آری، یا امیرالمؤمنین !

آنوقت به بعضی از خدمه‏اش گفت : برو به فلان اتاق در خانه من، كلید آن را از دربان من بگیر، پس از آنكه اتاق را باز كردی، فلان صندوق را نیز باز كن و ظرف مهر شده‏ای را كه در آن است بیاور، غلام بعد از كمی آن ظرف را آورد و در پیش هارون به زمین نهاد، هارون گفت: مهر را برداشته، ظرف را باز كنند، چون باز كردند، دید جبه در آن جا و در میان عطر است، غضب هارون فرو نشست، گفت آن را به محلش باز گردان و پی كار خود برو، دیگر هیچ سعایتگری را درباره تو تصدیق نخواهم كرد و گفت: جایزه خوبی نیز به علی بن یقطین دادند.

بعد گفت به غلام كه سعایت كرده بود هزار شلاق بزنند، چون ضربات به پانصد رسید، غلام چشم از جهان فرو بست، [10] علم غیب خدایی كه در نزد امام بود علی بن یقطین را نجات داد.


[1] . ظاهراً سر به سجده گذاشتن در ایام حبس بوده است.

[2] . ارشاد مفید ص 277 - 279.

[3] . بحار: ج 48 ص 210.

[4] . كافی: ج 4 ص 465 كتاب الحج.

[5] . تفسیر عیاشی: ج 1 ص 187 ذیل آیه «ان اوّل بیت وضع للناس» آل عمران: 96.

[6] . ارشاد: ص 279.

[7] . مناقب: ج 4 ص 325.

[8] . رجال كشی: (صفوان).

[9] . بحار الانوار: ج 48 ص 85 از عیوان المعجزات.

[10] . ارشاد مفید: ص 274.

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پرسش

پرسش :

چرا مذهب شيعه با وجود حقانيتش در اين زمان در بين مسلمين فراگير و همگاني نشده با وجود وسايل ارتباط جمعي فراوان؟ و هر شخص سليم و منطقي كافي است كه استدلالات اين مذهب را بشنود تا به آن ايمان بياورد؟

پاسخ :

اگر به خاطر كم كاري شيعيان است چرا ما بايد اينقدر كم كار باشيم؟
مقدمه: در ابتداي سخن و قبل از اينكه عوامل قلّت شيعيان را ذكر بكنيم لازم است نكته اي را يادآور شويم. بايد دقت كنيم كه اكثريت در هيچ جا دليل بر حقانيت آنان نيست اكنون مسلمانان تقريباً يك پنجم غير مسلمانان هستند و شيعيان در ميان مسلمانان عدة كمي هستند. كه اين مطلب دليل باطل بودن آنان نيست كه در قرآن كريم آيات زيادي بيان شده كه اكثريت را دليل بر حقانيت نمي داند در قرآن آمده است: بيشتر آنها (كه قبل شما بودند) مشرك بودند[1] يا مي فرمايد: بيشتر آنهايي كه مدعي ايمان به خدا هستند مشركند[2] و.. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حديثي مي فرمايد: ... به تحقيق كه امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند كه فقط يك فرقه از اينان رستگارند و بقيه در دوزخ اند.[3] بعد از ذكر اين مقدمه برخي از عواملي كه باعث شد، شيعيان در زمانهاي گذشته و در اين زمان كم باشند، را بر مي شمريم.
الف) تأثيرپذيري مردم از حكومتها
روشن است كه در طول تاريخ مردمان هر عصر نسبت به حكومت هاي خود حالت انفعالي و اثرپذيري داشته اند و به جز عدة اندكي، غالب مردم به خاطر مصالحي خود را مجبور مي ديدند كه طبق سياسي ها و برنامه هاي حكومت عمل كنند. حكومت هاي به ظاهر ديني هم از اين قاعده مستثني نبودند و چون خود را طلايه دار دين قلمداد مي كردند با تبليغ ها و تهديدها مردم را به دين و مذهب مورد پسند خود سوق مي دادند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم[4] مردمان از حاكمان خود تأثيرپذيرترند تا از آبا و اجدا خود.
نمونه هاي بسياري در طول تاريخ شاهد بر اين مدعاست از جمله اينكه در نيمة دوم قرن پنجم، با به قدرت رسيدن سلجوقيان، مذهب تسنن و اشغري رونق يافت و علتش اين بود كه نظام الملك وزير سلجوقي پيرو مذهب اشعري بود.[5] با توجه به اين مطلب روشن مي شود كه با روي كار آمدن خلفاي سه گانه كه حدود 25 سال به طول انجاميد و پس از آن بني اميه و بني عباس پست هاي كليدي و تبليغاتي كه به دست آنان افتاد از آن به نوع خود استفاده مي بردند و اصلاً مبناي حكومت امويان بر محو شيعه و كارزار با اميرالمؤمنين و فرزندانش و قتل آنها بود و كار را به جايي رساندند كه بر منابر مسلمين او را نفرين و لعن مي كردند و مردم را با زور بر اين امر وا مي داشتند.[6]
ب) سرپوش گذاشتن بر واقعيات و تبليغ تشيّع محرّف
از جمله عوامل مهمي كه مخصوصاً در اين زمان باعث شده كه مسلمانان نسبت به شيعه بدبين بشوند اين است كه تشيع را به صورت تحريف شده و دروغين در بين مسلمانان تبليغ مي كنند و عقايد نادرستي را به اين مذهب نسبت مي دهند. يكي از علماي اهل سنت كه بعد از تحقيق فراوان به مذهب شيعه مشرف شد مي گويد: شيعه نزد ما از يهود و نصاري هم بدترند زيرا يهود و نصاري خدا را مي پرستند و به موسي و عيسي عقيده دارند ولي آنچه ما از شيعيان مي دانيم اين است كه علي ـ عليه السّلام ـ را عبادت مي كنند و او را تقديس و تنزيه مي كنند و معتقدند كه جبرئيل به امانت الهي خيانت كرد و به جاي فرود آمدن بر علي ـ عليه السّلام ـ بر محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرود آمد. و اينان براي خاك و مهر سجده مي كنند و...[7] خوانندة محترم وقتي كه در اين زمان و با كمك وسايل ارتباطي آنان تشيع را تحريف شده تبليغ مي كنند چه انتظاري است كه مردمان آنها به اين مذهب گرايش پيدا كنند؟[8]
در زمان هاي گذشته اين مسئله به صورتي روشن اتفاق افتاد. بعد از وفات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خلفايي كه بدون مشروعيت الهي بر مسند خلافت تكيه زده بودند مي ديدند كه انتشار فضايل اهل بيت ـ عليه السّلام ـ با خلافت آنان سازگاري ندارد از اين رو تلاش كردند تا نور آنان را خاموش كنند و از راه هايي استفاده مي كردند از جملة اين راه‎ها:
1. منع از كتابت حديث: اين كار از زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شروع شد چنان چه عبدالله بن عمرو يكي از صحابه پيامبر مي گويد: هر كلامي كه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي شنيديم آن را مي نوشتيم ولي گروهي از قريش مرا از اين كار منع كردند[9] اين كار بعد از وفات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شدت يافت به طوري كه كسي جرأت كتابت حديث را نداشت و حتي در تاريخ نقل شده كه عمر دستور داد احاديث نبوي را جمع كرده و آتش زدند.![10]
2. جعل احاديث: يكي از راه هايي كه بعضي از خلفا و حكام براي تضعيف اهل بيت ـ عليه السّلام ـ و شيعه انجام مي دادند جعل احاديث دروغين بود تا بدين وسيله مقام خويش را بالا و مقام اهل بيت ـ عليه السّلام ـ را پائين بياورند. مثلاً ابو هريره كه حدود 5374 روايت جعل كرده در حديثي مي گويد: خداوند در فرستادن وحي به سه نفر اعتماد مي كند، من و جبرئيل و معاويه!!![11]
د) تعصب نسبت به عقايد گذشتگان و عدم تحقيق كامل
از نظر اجتماعي، افراد يك اجتماع به دين، مذهب و رسوم اجتماعي گذشتگان و آباء و اجداد خود تمايل بيشتري دارند هر جامعه راهي را مي رود كه گذشتگان خود ملي كرده اند و در قرآن كريم هم به اين مطلب اشاره شده است. وقتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مشركين را به دين اسلام دعوت مي كرد در پاسخ مي گفتند بل نتبع ما وجد نا عليه آباء نا[12]؛ يعني ما از چيزي تبعيت مي كنيم كه آباد و اجدادمان عقيده داشتند. حال مي گوئيم كه وقتي نسل هاي اولية مسلمانان به مذهب اهل سنت سوق داده شدند. طبيعي است كه فرزندان و نسل هاي بعد از آنان هم از آنها پيروي كنند. و غالب افراد جوامع در دين و مذهب خود تحقيق نمي كنند و يا اصلاً حال و حوصله اين كار را ندارند تا بيايد و به كمك اين وسايل ارتباطي مدرن درباره مذاهب گوناگون تحقيق كنند. مثلاً در كشور خودمان عدّة زيادي از اهل سنت زندگي مي كنند ولي مي بينيم با اينكه در مهد تشيّع زندگي مي كنند اما شيعه نمي شوند اين به خاطر آن است كه اكثر مردم در عقيده و مذهب خود اهل تحقيق نيستند. البته بر شما مخفي نماند كه افراد زيادي از اهل سنّت كه بدون غرض درباره شيعه تحقيق كرده اند به نتيجة خوبي رسيده اند و شيعه شده اند مثلاً دكتر كيجاني و همراهانش[13] و ... در پايان گفتار بايد به اين نكته اشاره كنم كه تا حدودي هم شيعيان دربارة تبليغ تشيع كم كاري داشته اند و آن طور كه بايد و شايد به تبليغ اين مذهب حقّه همت نگهداشته اند. البته اكنون و در اين زمان وضع كمي بهتر شده و به بركت انقلاب اسلامي اين مذهب گسترش بيشتري در دنيا و حتي جهان غرب داشته است و سالانه چندين نفر به مذهب تشيع تشرّف پيدا مي كنند. وعدة زيادي به اين مذهب علاقمند مي شوند[14].
براي مطالعه بيشتر اين بحث پيشنهاد مي كنيم كه كتاب ... آنگاه هدايت شدم از دكتر محمد كيجاني تونسي را مطالعه بفرمائيد.
منابع ديگر جهت مطالعة بيشتر:
1. معارف قرآن، ص 62، محمد تقي مصباح يزدي، چاپ سوم، ناشر، موسسه امام خميني.
2. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، ج 3 و 4، جعفر سبحاني، چاپ اول، انتشارات توحيد.
حديث: حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: با ابله و فقيه مجادله نكن چون فقيه تو را از خيرش محروم مي كند و ابله تو را با بدي اش محزون مي سازد. (دستور معالم الحكم، ص 75)


[1] . سورة روم، آيه 42.
[2] . سورة يوسف، آيه 106.
[3] . آنگاه هدايت شدم، ص 100، دكتر محمد تيجاني تونسي، ترجمه سيد محمد جواد مهري، چاپ 22، بنياد معارف اسلامي، 1377.
[4] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 75، ص 46، بيروت مؤسسه ولا: داراحياء التراث عربي.
[5] . علي رباني گلپايگاني، فرق و مذاهب كلامي، ص 196، مركز جهاني علوم اسلامي، قم.
[6] . آنگاه هدايت شدم، ص 88.
[7] . منبع پيشين، ص 77 و 90.
[8] . آئين وهابيت، ص 10، جعفر سبحاني، چاپ چهارم، مشعر. ويرايش دوم.
[9] . آنگاه هدايت شدم، ص 80.
[10] . مسند احمد، ج 11، ص 58، تحقيق شعيب الارنؤوط، موسسه الرساله، بيروت.
[11] . طبقات الكبري، ج 5، ص 188، چاپ بيروت، دار صادر.
[12] . تاريخ ابن عساكر، تحقيق علي شيري، ج 59، ص 74، بيروت، دارالفكر.
[13] . سوره لقمان، آيه 21.
[14] . آنگاه هدايت شدم، ص 296.

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از سجایا و سیره اخلاقی آیت الله مرعشی نجفی - رحمه الله علیه -

سیره اخلاقی آیت الله مرعشی نجفی آیت الله مرعشی نجفی - رحمه الله علیه - از سجایای اخلاقی بی‏شماری برخوردار بوده ‏اند كه ذكر همه این خصوصیات در این وقت كم، مقدور نیست و ما تنها به ذكر چند مورد بسنده می‏كنیم. 1- ساده زیستن: یكی از خصوصیات برجسته ایشان ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود.ایشان پس از اقامت در قم و ازدواج با والده ما از نظر مالی مدتها در وضعیت‏بدی به سر می‏بردند و مدتها اجاره‏نشین بودند تا اینكه كم‏كم با تهیه یك زمین كوچك در آن خانه‏ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی كردند.ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست می‏آوردند، در راه رفع حوایج مردم مصرف نموده، یا وقف می‏كردند و هیچ‏گاه مالی را به خودشان اختصاص نداده‏اند. می‏فرمودند: «من شب كه می‏خوابم هیچ پولی، هیچ اندوخته‏ای در جیب من نباشد، چون ما عامل هستیم.ما باید از این دست بگیریم و با دست دیگر بدهیم به فقرا، ایتام، نیازمندان و كمك كنیم به مراكز علمی، دینی و فرهنگی، اینها مال ما نیست!» و تا آخر عمر نیز چنین بودند.شب آخری كه ایشان رحلت فرمودند، همان شب به بنده می‏فرمودند: «من خیلی بارم سبك است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یك چیز مرا زجر می‏دهد و آن این است كه می‏ترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث شده باشد كه حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنه‏ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم كه و الله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته‏ام و نصیحت می‏فرمودند كه شما هم بارتان را سبك كنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و...بپرهیزید، كه همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می‏شود.» و روزی كه ایشان از دنیا رفتند، یك قبا داشتند كه مشكی بود و در ایام محرم و صفر می‏پوشیدند و مجموع پولی كه در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوخته‏ای، زمینی یا ملكی نداشتند و هر آنچه به دستشان می‏رسید، در موارد فوق الذكر مصرف می‏كردند. 2- عشق به كمال و علم: یكی دیگر از خصوصیات ایشان علاقه و عشق بی‏حد و حصر نسبت به كسب علم و دانش بود. یك وقتی ایشان نقل می‏فرمودند: «زمانی كه ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می‏شد كه ما تا 40 روز اصلا گوشت گیرمان نمی‏آمد كه بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمی‏شد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز كنیم و گاهی آنقدر سرگرم درس بودیم كه تا 24 ساعت گرسنه می‏ماندیم ولی اصلا توجه به این مسائل نداشتیم.» می‏فرمودند: «زمانی كه من در مدرسه قوام در نزدیكیهای صحن مطهر مولی امیر المؤمنین در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیه الله حاج سید ابو القاسم ارسنجانی شیرازی كه از علماء بزرگ شیراز بودند، هم حجره بودم. ما گاهی گرسنه می‏شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم. بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را می‏فرستادند به نجف اشرف كه درس بخوانند، ولی اینها معمولا می‏آمدند و درس نمی‏خواندند و آش و پلویی راه می‏انداختند و عده‏ای هم از این افرادی كه دنبال دنیا بودند، دور اینها را می‏گرفتند و ارتزاق می‏كردند، گاهی اینها كاهوی زیادی می‏خریدند و می‏آمدند در كنار حوض و برگهای زیادی را می‏ریختند در حاشیه حوض و ساقه‏های وسطش را می‏بردند و می‏خوردند. و من و آن رفیق هم حجره‏ام با هم می‏رفتیم این برگهای اضافی كاهوها را مخفیانه جمع می‏كردیم و با آنها سد جوع می‏كردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمی‏دادیم كه برای كسی بازگو كنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.» 3- استفاده از امكانات داخلی: حضرت آیه الله خصوصیت دیگری كه داشتند، می‏فرمودند: «من از روز اولی كه خودم را شناختم و روی پای خودم ایستادم، از البسه خارجی استفاده نكرده‏ام». و تا آخر عمرشان هم همینطور بودند و می‏فرمودند: «این یك راه مبارزه با استعمار و استعمارگران است». حتی یك وقتی من هنوز كوچك بودم، خیاط آمد و به ایشان گفت: آقا دكمه از خارج می‏آید و برای قبا ناچاریم از آن استفاده كنیم، ایشان اجازه ندادند و مدتی در این فكر بودند كه چه بكنند، بعد یكی گفت‏بعضی از خانمها در خانه از این قیطانهایی كه به لب عبا می‏دوزند، شبیه دگمه درست می‏كنند و شما می‏توانید این را به خیاط بدهید و لذا لباسهای ایشان هیچ وقت دگمه نداشت و از همین قیطانهایی كه در داخل تولید می‏شد استفاده می‏كردند. 4- مداومت بر نماز جماعت: خصوصیت دیگر ایشان، پایبندی ایشان به اقامه جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه - سلام الله علیها - بود.از همان زمان قدیم، نزدیك به 60 سال پیش ایشان مرتب سه وعده مشرف می‏شدند به حرم مطهر و در آنجا اقامه جماعت می‏فرمودند. صبحها نخستین زائر حضرت معصومه - سلام الله علیها - ایشان بودند، گاهی یك ساعت قبل از اذان تشریف می‏بردند پشت درب صحن و آنجا می‏نشستند تا فراش حرم بیاید درب را باز كند و ایشان نخستین زائر حرم باشند. در زمستانهای خیلی سرد، تا آن زمان می‏گفتند برف زیادی می‏بارید كه گاهی ارتفاع برف به 80، 90 سانتی‏متر می‏رسید، ایشان قبل از اذان صبح، پارویی به دست می‏گرفتند و از منزل تا حرم مطهر مسیر را برای مردم باز می‏كردند و هرگاه هم كسی می‏گفت آقا شما این كار را نكنید، می‏فرمود: من می‏خواهم ثواب كنم. رفتار ایشان چه با اهل منزل و چه با دیگران بسیار صمیمی بود و ایشان اجازه می‏فرمودند كه هر كس مشكلی دارد بیاید مطرح كند و ارائه طریق می‏فرمودند. سینه ایشان به قول خودشان صندوق اسرار مردم بود.ایشان در غم و شادی مردم شریك بودند و در مراسم مختلف وفیات و مجالس عقد و عروسی آنان شركت می‏كردند و می‏فرمودند: «من به اكثر منازل قمی‏ها قدم گذاشته‏ام». 5- ارادت به اهل بیت - علیهم السلام - : یكی دیگر از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان، علاقه و اظهار ارادت و توسل و تضرع شدید نسبت‏به ائمه معصومین - علیهم السلام - بود. ایشان می‏فرمودند از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نوی می‏دوختم، نخستین بار می‏بردم در حرمهای ائمه - علیهم السلام - و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده می‏كردم، ساختمان كتابخانه، مدرسه، حسینیه و یا هر ساختمانی كه مستقیم زیر نظر ایشان ساخته می‏شد، وقتی گودبرداری می‏كردند، ایشان مقداری از تربت‏سید الشهداء - علیه السلام - را در پی‏های آن می‏ریختند و می‏فرمودند با این تربت من اینجا را بیمه می‏كنم.و به خصوص هر وقت مشرف می‏شدند به حرم، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روی زمین می‏انداختند و محاسنشان را روی خاكهای درب ورودی حرم می‏مالیدند و به ما می‏گفتند شماها مثل اینكه خجالت می‏كشید این كار را انجام دهید، این خجالت‏باعث می‏شود شما از در خانه اینها دور شوید و شما باید كاری كنید كه دیگران هم تاسی كنند، علاوه بر این در مجالس روضه خوانی هر كجا نام مبارك ائمه معصومین - علیهم السلام - برده می‏شد، ایشان واقعا بی‏اختیار اشك می‏ریختند و آن زمان كه حالشان مساعد بود، به طور ناشناس شبهای عاشورا كرارا در میان جمعیتهای عزادار می‏رفتند و به سینه زنی می‏پرداختند و می‏فرمودند من با این سینه زنی خودم را در طول سال بیمه می‏كنم. همچنین می‏فرمودند من در این مدتی كه در قم هستم، هر گاه مشكلی داشتم می‏رفتم حرم مطهر حضرت معصومه - سلام الله علیها - و چند ساعت در آنجا دخیل می‏شدم و معمولا گره‏گشایی می‏شد. ایشان از روی عشق و علاقه خاصی كه به ائمه معصومین - علیهم السلام - داشتند، سعی می‏كردند خودشان را خادم ائمه اطهار - علیه السلام - بدانند و سعی هم داشتند كه از طریق مكتوب باشد، یعنی واقعا خادم آنجا باشند.لذا دارای چندین حكم افتخاری در حرمهای مشاهد مشرفه شامل منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر فاطمه معصومه - سلام الله علیها - در قم، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامن الحجج - علیه السلام - ، منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء - علیه السلام - در كربلا، منصب تدریس و نقابت‏سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس - علیه السلام - منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر - علیه السلام - معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر - علیه السلام - در آستانه اشرفیه گیلان، و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر - علیه السلام - در مشهد اردهال كاشان بودند. لذا همیشه در پایان دست نوشته‏هایشان مرقوم می‏فرمودند: «خادم علوم آل محمد - صلی الله علیه و آله - »، «خادم اهلبیت عصمت و طهارت». مرحوم والد با وجود كسالتهایی كه داشتند و با وجود كهولت سن، در سن 96 سالگی هیچ‏گاه از خدمت به مردم غفلت نمی‏نمودند و همین اواخر عمر و حتی در همین سال آخر، روزی یك مرتبه می‏رفتند در حرم مطهر و آنجا درس می‏دادند. هر چه ما خواهش می‏كردیم آقا شما این درس را در منزل برگزار كنید، نمی‏پذیرفتند و حتی ایشان همیشه با تاكسی به حرم مشرف می‏شدند. من این اواخر به ایشان عرض كردم آقا یك اتومبیل پیكان را الآن بسیاری از مردم دارند و اگر شما بخواهید سوار شوید مساله‏ای نیست. ایشان می‏فرمودند: «می‏دانم، ولی من روزی دو سه ساعت‏بیشتر با ماشین كار ندارم، برای چه یك ماشین و یك راننده را اسیر كنم؟ من زمانی سوار اتومبیل شخصی می‏شوم كه همه بتوانند از آن استفاده كنند». 
نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مقدس اردبیلی اسوه درایت و قداست

مقدس اردبیلی اسوه درایت و قداست

دریای بیكران هستی، در ژرفای خود گوهرانی را پرورش داده كه گوهر شب چراغ شدند و در تاریكزار زندگی انسانها، مشعلدار و روشنایی آفرین گردیدند.
اینان، با دانش و بینش خود، فروغ و شور و حركت و سرور آفریدند و با راستی و صفا، پاكی دل و صفای باطن، ساحت حیات انسانی را عطرآگین ساختند.
و در هر زمان و هر دیاری، سرمشق ارباب دل و الگوی خداباوران گشته اند.
این فرزانگان وارسته، با تلاش بسیار و ریاضتهای سخت، از لاك خود پرستی و خودمحوری رهیده و خدابین و حقیقت محور شده اند.
در فرهنگ فخیم و زلال شیعی، از این گوهران ارزشمند بسیار بوده اند كه مانند خورشید بر تارك تاریخ تشیع درخشیده و در پرتو نور خود، چهره های فروزانی تربیت كرده اند. در این نوشتار، برآنیم سرزمین جانمان را در معرض ابری پربار و خورشیدی تابان قرار دهیم كه همگان بر پاكی و پارسایی او گواهی داده اند و او را از پرهیزگارترین، زاهدترین و پاك ترین افراد زمانش خوانده اند.
آری، آن بزرگمرد، علامه احمدبن محمد اردبیلی است كه به محقق و مقدس اردبیلی، نامبردار شده و درباره اش گفته اند:
والأردبیلی من الأعاظم
منه استجاز صاحب المعالم
مقدس ذو ورع و عفه
وفانه فی الألف الاالسبعه [1]
اردبیلی همان بزرگمردی است كه صاحب معالم از او دانش آموخت و اجازه روایت گرفت.
زندگی را با قداست و پاكی و پاكدامنی سپری كرد و در سال 993هـ. ق نیز دنیا را به درود گفت.
در زمینه نیكوییهای اخلاقی و چهره معنوی و ملكوتی او سخنها گفته اند [2]
پاك سرشتی و نیكوییهای اخلاقی او در تاریخ، زبانزد همگان و ضرب المثل شده است و این ویژگی او، مانند خلق نیكوی پیامبر - صلی الله علیه و آله - و شجاعت و استواری امام علی - علیه السلام - و بخشندگی حاتم طایی، شهرت یافته است.
این فقیه وارسته، فراست و درایت و پژوهش را با پاكی و پرهیزكاری در آمیخت. سالها، جبین بندگی برآستان ربوبی بسایید، نفس را از شرّ و شیطنت به دور داشت، شرك خفی را از صفحه دل زدود، از بارگران خود پرستی رهید و به درگاه مقدس الهی روی نیاز آورد و از دوستی جز خدا گریزان بود.
با این همه، از كسانی نبود كه مقدس بودن و تقدس را حرفه خود قرار دهد و به همین جهت در برابر عوام دستگاهی نداشت، بی تكلف می زیست و از هرگونه خودنمایی و عوام فریبی به دور بود. برای خوش آمد گویی عوام و ساده دلان، حقیقت را فدای مصلحت نكرد و در همه عمر، مقدس راستین بماند و با همین راستی و قداست برفت.
سیره علمی و عملی مرحوم اردبیلی گواه این نكته است.
او، در مسائل علمی به تحصیل دانشهای رایج حوزوی بسنده نكرد، بلكه پس از پیمودن این مرحله، دست به كار شناخت منابع اصیل و مآخذ معتبر دین شناسی شد و خود را به سرچشمه ها نزدیك ساخت. با نوشتن كتاب: زبدهالبیان فی احكام القرآن، به سوی حیات عقلی و قلبی و علمی قرآن شتافت و این كتاب آسمانی را در متن كارهای علمی و پژوهشی خود قرار داد. نكته ها و برداشتهای دقیق فقهی را از بوستان وحی الهی چید و این گنجینه عظیم خداوندی را، پشتوانه و سرمایه دیگر پژوهشهای خود ساخت.
بازگشت او به قرآن، بازگشتی عالمانه بود و همراه با درنگ و تشخیص و اجتهاد بود، چنانكه امامان - علیه السلام - فرموده اند، او، با فهم درست و فراگیر (وَعی) به قرآن می نگریست و با این دید و نگرش، از این منبع بزرگ توشه و توان راه می گرفت و بدون پیرایه و پیچ و خمهای دست و پاگیر، حكم خدا را از كتاب خدا استنباط می كرد و به دیگران عرضه می داشت.
درباره روایت نیز، باریك بین بود و نوآوریهای فراوان داشت.
او، به خوبی می دانست كه روایات نیز مانند آیات قرآن محكم و متشابه دارند؛ [3] از این روی، به ظهور روایت بسنده نمی كرد، بلكه به درایت فقهی و رجالی و عرضه سنت بر قرآن، توجه تام و تمام داشت. گاهی در ضمن مطرح كردن حدیثی فقهی، به اصول و قواعد فقهی دیگر و سایر مباحث كلامی و عقیدتی و اخلاقی فراوانی اشاره می كند. [4]
امام صادق - علیه السلام - می فرماید:
«علیكم بالدرایات لابالروایات» [5]
بر شما باد به درایت، نه روایت.
حقیقت فقاهت و اجتهاد، درایت است. هنر عالم دینی در درایت و میزان فهم و درك او نمایان می شود و همین نكته راز نوآوری و نوفهمی فقیهان بوده و هست.
محقق اردبیلی، در عین پاكی و پرهیزگاری، از درایت و هوشمندی ژرف و همه جانبه ای برخوردار بود. چنان نبود كه ارزش مداری و پاك زیستی و وارستگیهای اخلاقی، او را از كاوش و پژوهش باز دارد و روح تحقیق و تلاش علمی را از وی بگیرد و نیز از كسانی نبود كه در بررسیهای علمی و پژوهشی فرو رود و از خود غافل شود.
گزیده سخن آن كه: اردبیلی، مرد علم و عمل، آگاهی و پاكی، روایت و درایت، هوشمندی و معنویت بود و به جرأت می توان گفت اسوه عالمان راستین و مقدسان راستین بود.
مفهوم مقدس
پاكی، پاك اندیشی، پاك سیرتی و احساس مسؤولیت در برابر كارها و بندگی از استوار كننده های معنی و مفهوم مقدس است.
آن كه در باورهای دینی، از هرگونه آلودگی شرك و شبهه به دور است و كردار و رفتار او، سیره صالحان و صادقان را ترسیم می كند، انسانی مقدس است.
پای بندی به احكام فردی و اجتماعی شریعت و حركت بر محور ولایت و رهبری دینی، از نشانه های آشكار تعهد و تقدس است. واژه مقدس، فراگیر و گسترده است، هرگونه ارزش فردی و اجتماعی را در بر می گیرد. فرد و جامعه ای كه با قطب نمای دیانت و تقوا و تقدس حركت می كند، در قول، قلم، قدم و اقدام، راستی و درستی، استحكام و اتقان، تعهد و تعاون و... را به نمایش می گذارد.
جداسازی مسائل فردی و اجتماعی از یكدیگر و گسستن این دو در نگرش دینی، گونه ای بی تعهدی، بی تفاوتی و بی تقدسی است كه به هیچ روی، با فرهنگ دین و مذاق شریعت سازگار نیست.
اگر در جامعه ای حقوق اجتماعی، به درستی نگه داشته نشود، آن جامعه به همان اندازه، از پاكی دور افتاده و كژ راهه رفته است.
علی - علیه السلام - در این زمینه می فرماید از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شنیدم كه می فرمود:
«لن تقدّس امه لایؤخذ للضعیف فیها حقّه من القوی غیر متعتع» [6]
هرگز امتی را پاك (از گناه) نخوانند كه در آن امت (بی آن كه بترسند) و در گفتار در مانند حق ناتوان را از توانا نستانند.
اگر فاصله طبقاتی در جامعه به اندازه ای باشد كه فرهنگ جامعه این اجازه را به انسان ناتوان ندهد كه از توانا و قدرتمند، حق تباه شده خویش را بخواهد، این جامعه بیمار و نامقدس است.
در بُعد سیاسی و اجتماعی، جامعه ای را می توان مقدس خواند كه زیردستان و دورافتادگان از قدرت، توان رساندن پیامشان به رهبران و مسؤولان را داشته باشند و این زمینه برای فرد فرد جامعه فراهم باشد كه دشواریهای زندگی و مشكلات اجتماعی خود را آزادانه مطرح كنند و به گوش دست اندركاران برسانند.
به فرموده پیامبر - صلی الله علیه و آله -:
اَبلغونی حاجه من لایستطیع ابلاغ حاجته فانه ابلغ سلطاناحاجه من لایستطیع ابلاغها ثبت الله قدمیه علی
«الصراط یوم القیامه». [7]
نیاز كسی را كه از رساندن آن ناتوانست، به رهبران و زمامداران برسانید؛ زیرا هر كس نیاز نیازمند و درمانده ای را به مسؤول آن برساند، خداوند روز قیامت گامهای او را بر پل صراط استوار بدارد.
از جلوه های نخستین جامعه مقدس، توجه به محرومان و مستضعفان و كسانی است كه در هر رخدادی، سنگ زیرین آسیای دشواریهایند و به فرموده امام خمینی (ولی نعمتها)یند. [8]
پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - از این واقعیت این گونه یاد كرده است:
«اکرموا الضعفاءکم فانّما ترزقون و تنصرون بضعفائكم» [9]
ناتوانان را گرامی دارید؛ زیرا شما به بركت آنان روزی می خورید و یاری می شوید.
بدین سان می یابیم كه واژه (مقدس) مفهومی گسترده و جامع دارد و آنان كه می خواهند این مفهوم را ویژه كسانی سازند كه: آرام سخن می گویند، با وقار حركت می كنند، سر در لاك خود فرو برده و از سرنوشت اجتماعی خود و دیگران بی خبرند، در برابر رویدادها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی واكنش نشان نمی دهند و... سخت در اشتباهند و بی راهه می روند.
مقدس نمایی
مفاهیم و كلمه ها نیز مانند هر پدیده دیگر، گرفتار آفت می شوند. ممكن است كلمه ای در اصل مفهومی پویا، متحرك، سازنده و مثبت داشته باشد، اما كم كم، رنگ ببازد، تا آن جا كه ناساز با معنای آغازین خود شود؛ مثلاً واژه (استعمار) در اصل به معنای آباد كردن، سازندگی و بهره درست از طبیعت گرفتن است؛ اما در فرهنگ جهانی امروز، به كلی این معنی را از دست داده و مفهومی صد درصد ناسازگار پیدا كرده، به گونه ای كه این كلمه همراه است با ویرانگری و غارت ثروت ملتها به دست غارتگران و چپاولگرانِ بین المللی و قدرتهای زرمند و زورمدار.
واژه (مقدس) در فرهنگ ما نیز چنین سرنوشتی دارد، این واژه كه به معنای زیستن پاك و متعهدانه و همراه با دفاع از ارزشهای دینی و گسترش آن در سطح زندگی فردی و اجتماعی بوده، مفهوم دیگری یافته، تا آن جا كه اگر بگویند: فلانی (مقدس) است یعنی كار به كسی ندارد از سیاست و سیاستمداران فاصله می گیرد، دیانت را با سیاست دو مقوله ناسازگار و ناهمگون می شمارد، هرگونه اصلاح و نوآوری را بدعت می داند، استفاده از قالبهای نوین را برای محتواهای كهن خارج شدن از سنّت و شیوه پیشینیان به شمار می آورد، همه سنتها و آداب گذشته را در قفسه عقاید و باورهای خود، مانند اجناس عتیقه نگهداری می كند و با هر فكر نو، ایده نو، طرح نو، موضع مخالف می گیرد و با آن می ستیزد.
این مفهوم انحرافی و برداشت نادرست از كلمه (مقدس) شیوه گروهی است با اندیشه و تفكر جامد و متحجر كه همواره در طول تاریخ، در برابر رهبران صالح و مصلحان اجتماعی ایستاده ا ند و سنگ اندازی كرده اند.
آن كه دین دارد اما دین شناس نیست، نه تنها ره به جایی نمی برد، بلكه هماره، بی راهه می رود.
امام علی - علیه السلام - می فرماید:
«لاتری الجاهل اما مفرطا او مفرِّطا» [10]
نادان را نبینی جز این كه كاری را از اندازه فراتر كشاند و یا بدان جا كه باید نرساند.
رفتار دو گروه كمرشكن است و توان سوز: عالم بی پروا و عبادت كننده نادان. [11]
كم تر مصلح و دردمندی را در طول تاریخ اسلام می یابیم كه از این دو سوی، مورد هجوم قرار نگرفته باشد و از جام تلخ تكفیر و تفسیق مقدس نماهای نادان، جرعه ای ننوشیده باشد.
امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - از این گروه، درد دلها داشته و خون جگرها خورده است. رنج جانكاه آن بزرگمرد، گاه از سخنان غم انگیزش پیداست. از جمله می فرماید:
«... ولكنّنی آسی ان یلی امر هذه الامه سفهاءها و فجّارها فیتخذوا مال الله دُولاً و عباده خولا والصالحین حربا والفاسقین حزبا» [12]
اندوه من بر شما این است كه مردم فاسق و بدكار، بر امت مسلمان ولایت یابند و چیره شوند و مال خدا را دست به دست میان خود بگردانند، با فاسقان و بدكاران یار شوند و با نیكان بجنگند.
رهبر توانایی همچون علی - علیه السلام -، به واسطه كارشكنی مقدس نمایان و خشك اندیشان متهم به بی مدیریتی می شود و آخر كار نیز، تسلیم جوسازیهای این گروه می گردد و صلح تحمیلی با معاویه را می پذیرد و فرزندش امام حسن - علیه السلام - نیز، سرنوشتی بسان وی می یابد.
ضربه های جبران ناپذیری كه این گونه تفكر به اسلام زده و می زند، مصلحان دینی را وا داشته كه اعلام خطر كنند.
امام خمینی می گوید:
(... این گونه افكار ابلهانه (جدایی دین از سیاست، حرف زدن در این مقولات منافی شأن آخوند است و...) كه در ذهن بعضی وجود دارد... افكار جماعتی است كه به مقدسین معروفند و در حقیقت، مقدس نما هستند، نه مقدس. باید افكار آنها را اصلاح كنیم و تكلیف خود را با آنان معلوم سازیم، چون اینها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند... . امروز، جامعه مسلمین طوری شده كه مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام، به اسلام صدمه می زنند ... [13]. از عوامل مهم و اساسی دور شدن جامعه از تقدس و تعهد، وجود و نفوذ مقدس نمایان ناآگاه در مجاری امور و مراكز تصمیم گیری و برنامه ریزی است. اینان، نه تنها شهامت و شجاعت و صراحت ندارند، بلكه دیگران را نیز به تن آسایی، تنبلی، بی تحركی، بی تفاوتی و بی دردی می كشانند. این اندیشه، اگر در جامعه فراگیر شود، فتنه ساز نیز خواهد شد.
امام علی - علیه السلام - در حدیثی، به این ویژگی آنان اشارت دارد و می فرماید: ده گروه هستند كه خود و دیگران را به فتنه گرفتار می سازند، از آن جمله:
«... و عالم غیر مرید للصلاح و مرید للصلاح و لیس بعالم والعالم یحب الدنیا» [14]
و دانشمندی كه اندیشه صلاح و اصلاح ندارد و مصلحی كه آگاهی لازم ندارد و عالمی كه دنیا پرست است.
مقدس نمایان، تقدس را حرفه و پیشه خود قرار داده و جامع بودن دین خدا را نادیده می انگارند. با خشك مقدسی و دگم اندیشی كه دارند، معارف دین را یك بعدی و تك محوری جلوه می دهند و از دیگر اركان شریعت كناره می روند در بعدِ عبادی و حفظ ظواهر و نگهداشت آداب و سنن مستحبی از خود پای بندی فراوان نشان می دهند؛ اما از روح حاكم بر فرهنگ دین و مذاق شریعت بی خبرند. به همین جهت، از عبادتهای توان فرسای خویش نیز، بهره ای نمی برند.
امام صادق - علیه السلام - این ویژگی آنان را این گونه ترسیم فرموده است:
«... فان لدین الله اركانا لاینفع من جهلها شده اجتهاده فی طلب ظاهر عبادته» [15]
دین خدا را پایه هایی است كه نیایش گران پرتلاش و سطحی نگر را از آن سودی نیست.
در كلام امام - علیه السلام - برای دین خدا ركنهایی ترسیم شده است كه دینداران نادان از آن بی خبرند. روشن است كه یكی از ركنهای استوار و بنیادهای اصیل در مجموعه دین، مسأله امامت و رهبری سیاسی است. مقدس نماها، كه تز جدایی دین از سیاست را مطرح می كنند، به این ركن اساسی دین نیز ارزشی نمی دهند و می توان گفت كه در واقع، ولایتیهای بی ولایتند و چون چنین می اندیشند، بسیاری از مسائل جاری زمان را كه از دیدگاه حكومت اسلامی و ولایت فقیه مشروع و برابر دین است آنها آن را خلاف شرع و شریعت می دانند و گاهی نیز صدای وا اسلاما و این كه دین و احكام شرعی در خطر است، سر می دهند.
به هر حال، این گروه كه در جوامع اسلامی و بویژه در حوزه های علمی، كم و بیش، نفوذ كرده و افكار خود را رواج می دهند، اگر به حال خود رها شوند و باز دارنده ای در جلو نشر اندیشه هاشان نبینند، چه بسا در هنگامه های حسّاس و سرنوشت ساز، مایه دردسر و كند شدن چرخهای نظام و انقلاب نیز بگردند. امام خمینی، در برابر این جریان و تفكر، سخنان روشنگر و هشدار دهنده ای دارد كه با یسته است هماره، آن سخنان را یادآوری كنیم، تا این گروه میدان نیابند و انقلاب به دست نااهلان نیفتد:
(از توطئه های مهمی كه در قرن اخیر... و بویژه پس از پیروزی انقلاب آشكارا به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت... كه اسلام یك دین ارتجاعی است و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز، به گونه طرفداری از قداست اسلام، كه اسلام و دیگر ادیان الهی سروكار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترك دنیا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعیه كه انسان را به خدای تعالی نزدیك و از دنیا دور می كند و حكومت و سیاست و سررشته داری برخلاف مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است و...
اما طایفه دوم كه نقشه موذیانه دارند و اسلام را از حكومت و سیاست جدا می دانند، باید به این نادانان گفت: كه قرآن كریم و سنت رسول الله، صلی اللّه علیه و آله، آن قدر كه در حكومت و سیاست احكام دارند در سایر چیزها ندارند، بلكه بسیاری از احكام عبادی اسلام عبادی سیاسی است كه غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده است.) [16]
از آنچه اشارت كردیم روشن شد كه، (مقدس) مفهومی است در فرهنگ دین، پربار و پیام دار و اگر به درستی، حقیقت تقدس زیربنای فرهنگ جامعه قرار گیرد، جلوه های زیبا و راهگشایی را در پی دارد. گرچه متأسفانه شماری نادان و ترسو و گریزان از مبارزه و سیاست و مسؤولیت، زیر پوشش این نام قرار گرفته و ضربه به دین می زنند، اما اسلام راستین، در هر زمانی مقدسان راستین پرورش داده و می دهد كه پرده از چهره مقدس نمایان می گیرند و مجال مانور و میدان داری به آنان نمی دهند.
در این جا، نگاهی گذرا داریم به رفتارهای اخلاقی مقدس راستین، محقق اردبیلی كه خوشبختانه هم به نام (مقدس) شهرت یافته است و هم كردار و رفتارش از پاكی سرشار است و افزون بر اینها قداست و درایت را نیز به هم درآمیخته است.
تقوا و تلاش
امام علی - علیه السلام - می فرماید:
سرآمد خویهای نیك تقوا و خویشتن بانی است: «التُّقی رئیس الأخلاق» [17]
تقوا دو رویه دارد: پرهیز و گریز از انگیزه های ناروا و گرایش و روآوردن به انگیزه های روا.
امام علی - علیه السلام - می فرماید:
«اعنیونی بورع و اجتهاد و عفه وسداد» [18]
مرا یاری كنید به پارسایی و تلاش و پاكدامنی و درستی ورزیدن.
پیداست كه (ورع) و (عفت) جنبه پرهیزی تقوا را می رساند و (اجتهاد) و (سداد) جنبه اثباتی آن را؛ از این روی آنان كه از فساد و رویارویی با ضد ارزشها می گریزند و انزوا و رهبانیّت را پیش می گیرند و هیچ گونه برخورد و ستیزی و رودر رویی، با نارواییها و زشتیها ندارند، تقوای كامل و راستین ندارند. هنر آن است كه انسان در متن جامعه بزید و جریان ضد ارزشی اجتماع را به سمت و سوی ارزشها، هدایت كند و خود نیز جلودار و پیشگام در حفظ و گسترش ارزشها باشد:
مقدس اردبیلی از جمله كسانی است كه دارای تقوا و تقدس راستین بود و هماره می كوشید كه تقوا را با تلاش عملی و كوشش در راه گره گشایی همراه سازد:
(موادّ غذایی در عراق به شدّت كم یاب شد و گرانی فراگیر و توان فرسا، آن بزرگوار آنچه در خانه داشت بین نیازمندان تقسیم كرد و برای خود و خانواده اش سهمی بسان دیگران برداشت) [19]
او، به راستی ثابت كرد پرتوی از تقوای علی - علیه السلام - را داراست، همو كه همواره با نیازمندان جامعه همدردی و همسانی داشت و آشكارا می فرمود:
أاقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین ولا اشاركهم فی مكاره الدّهر او اكون اسوه لهم فی جشوبه العیش. [20]
آیا بدین بسنده كنم كه مرا امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریك آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی (نمونه ای) برایشان نشوم؟
مقدس اردبیلی این چنین زیست. از این روی بزرگان او را با عناوین: اورع، اتقی، ازهد و... ستوده اند.
ایشان افزون بر تقوای اجتماعی، درخودسازی و تقوای فردی نیز پیشگام بود. از روی خلوص و صفای باطن سر از بالین (نومكم سباتا) [21] برداشت، تا بر مركب راهوار شب زنده داری دست یافت و دریچه های اسرار و سرچشمه های دانشها را به جان خود گشود و از خار ظلمت شب به خود ترسی روا نداشت، تا گل مراد زبوستان سحر چید.
تفكر را با شب زنده داری و پرواپیشگی در آمیخت و بانور افكن تقوا از همگنان خویش در میدان تحقیق نیز گوی سبقت ربود:
(در آغاز شب می خوابید و به هنگام سحر بر می خاست و به نماز شب و شب زنده داری می پرداخت، آن گاه به اندیشه درباره مسائل علمی و فقهی مشغول می شد. با این حال، همواره از همدرس و هم مباحثه اش (باز غندی) كه از آغاز تا پایان شب، می اندیشید، بهتر و زودتر، به حلّ مسائل ره می یافت.) [22]
اخلاص و پارسایی
اخلاص گوهری است كه به عمل ارزش می دهد. كیمیای كم یابی است كه مسّ كردار آدمی را طلای ناب می سازد. سرّی است از اسرار الهی، سكوی پرش است برای عروج انسان از ملك به ملكوت و در یك كلام، اخلاص میدانی است برای آشكار شدن و جلوه گری بندگی.
چیست اخلاص دل از خود كندن كار خود را به خدا افكندن نقد دل از همه خالص كردن روی چون زر بخلاص آوردن عملی ارزشمند و پذیرفته خداوند است كه از روی قصد و نیّت باشد، نه از روی رسم و عادت. قصد و نیّت نیز، باید پالوده و صافی شده باشد، تا در بازار نقد كارها، مورد پذیرش ناقد بصیر قرار گیرد:
«اخلصّ العمل فان الناقد بصیر.» [23]
اگر كسی توفیق دست یابی اخلاص را یابید، به مقصد و مقصود ره یافته است.
به فرموده علی - علیه السلام -:
«اخلِص تَنَلْ.» [24]
اخلاص بورز تا به مقصد رسی.
مقدس اردبیلی، از خیل راه یافتگان به وادی خلوص و اخلاص است. وی در مقام پژوهش معنای اخلاص و در مرحله پیاده كردن جلوه های اخلاص در عمل، به این حقیقت دست یافت و در این زمینه نیز الگوی خدا باوران و اسوه سالكان و رهروان حقجو، قرار گرفت.
ایشان، مفهوم و جایگاه اخلاص را این گونه ترسیم كرده است:
«... و بالجمله الأصل و الأساس هو الأخلاص و هو قلیل جداً وصعب فی الغایه كما یشعر به من شبهه من العلماء بإخراج اللّبن الخالص من بین فرث و دم و هذا التشبیه فی غایه الحسن و غایه الكمال.» [25]
پایه و اساس ارزشها، اخلاص است كه هم كم یاب است و هم یابیدن آن دشوار و این نكته را می توان از همانندسازی زیبا و كامل برخی از بزرگان به دست آورد كه گفته اند: اخلاص، بسان شیر خالص است كه از بین سرگین و خون به دست می آید.
عمل و عبادت انسان، همیشه و هر آن، با دو خطر و آفت رو به روست: ریا و شرك. رها شدن از این دو، پیروزی بزرگی است كه بهره هر كس نشود؛ از این روی مقدس اردبیلی، در بحث از نیّت و چگونگی آن به بررسی گفتار فقیهان پرداخته و پس از پشت سرگذاشتن مباحث پر پیچ و خم فقهی، می نویسد:
(خلاصه آن كه: امر اصلی و بنیادی كه بدون آن عبادت باطل است، و آنچه درستی عبادت و مدار بندگی بر آن محور می چرخد، اخلاص است كه بسیار دشوار است و اندك.) [26]
از دیدگاه پژوهشی مقدس اردبیلی، سرمایه نجات و سرچشمه بهره ها ناب كردن نیت است و این هم، دیریاب است و كم یاب كه ریاضت و پشتكار جدّی و پی گیر می طلبد.
محقق اردبیلی، اخلاص را گوهری دست نایافتنی و دیریاب می دانست و بر این باور بود كه قدم بر روی بت نفس نهادن و از خود محوریها رهیدن، كاری است كارستان، از این روی، در رفتارش با دیگران، بویژه شاگردان، از مطرح شدن خویش، بسیار پرهیز داشت.
گاه می شد كه نكته ای را به خوبی می دانست، امّا ابراز آن را، با اخلاص و تقوا، سازگار نمی دید و از كنار آن می گذشت، تا گرفتار ریا نشود.
آورده اند:
(در مجلسی، بین وی و ملا عبداللّه شوشتری در مسأله ای علمی، گفت و گو در گرفت. ناگاه محقق اردبیلی سكوت اختیار كرد و گفت: ادامه بحث باشد، تا به كتاب مراجعه كنم.
پس از جلسه، دست ملاعبداللّه شوشتری را می گیرد و از او می خواهد كه به بیرون شهر روند.
این دو بزرگ، وقتی قدم زنان، به بیرون شهر می رسند، محقق اردبیلی رو می كند به ملاعبداللّه شوشتری و می گوید: مسأله مورد گفت و گو چه بود؟ ملاعبداللّه، مسأله را طرح می كند.
محقق اردبیلی، استادانه مسأله را می شكافد و دیدگاه خود را درباره مسأله بیان می كند. ملاعبداللّه، با شگفتی می پرسد: شما كه چنین بر مسأله، احاطه داشتید، چرا در همان جا به شرح آن نپرداختید.
محقق اردبیلی پاسخ می دهد: در آن جا، گفت و گوی ما در حضور مردم بود و این احتمال وجود داشت كه به جدل پردازیم و برای این كه بر یكدیگر پیروز شویم، از راه درست به در رویم و براه نادرست پیماییم؛ ولی در این جا، جز خداوند برین جای، كسی وجود ندارد و هر دو از فخر فروشی و اظهار فضل، بدوریم.) [27]
گاه، علم و آشنایی با اصطلاحات و مبانی و قاعده های علمی، حجاب راه می شوند. اگر خدای یاری نكند و حجاب نزداید، حجاب، به كناری نمی رود و فرد، با همه دانشی كه دارد، در تاریكیها فرو می رود. محقق اردبیلی، با سرمایه اخلاص، از این دامها رهید و بسیار می كوشید كه دانش، وی را از سیر و سلوك باز ندارد.
احتیاط محوری
جهان بینی دینی بر این اصل استوار است كه: ناظری بزرگ، مراقب گفتار و كردار آدمی است. در این مكتب برای ریز و درشت گفتار و كردار انسان، میزان و تابلو عملی ترسیم شده است. مجموعه احكام اسلامی، در این پنج محور خلاصه می شود:
واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح.
انجام مستحبها، مقدمه ای است بر بهتر انجام یافتن واجبات. ترك مكروهها، پیش درآمدی است بر دوری جستن از حرامها و دیگر كارهایی كه نه حرامند و نه واجب، در حوزه مباحها قرار دارند.
كسانی كه نفس كشته و دین باورند، همواره با عصای احتیاط ره می پویند از حرامها و مكروهها حریم می گیرند و از بسیاری مباحها نیز، دست می شویند. از هر چه كه ترس دارند، می پرهیزند وبه جز كارهایی كه برای ایشان اطمینان آور است، دست نمی زنند.
علی - علیه السلام - این ویژگی را این گونه ترسیم می فرماید:
«وامسك عن الطریق اذا خفت ضلالته فأن الكف عند حیره الضلال خیر من ركوب الأهوال.» [28]
در راهی كه بیم گمراهی در آن می رود، گام منه؛ چرا كه خویشتن داری در هنگامه حیرت، بهتر از خود سپردن به امواج هراس است.
محقق اردبیلی، در این ویژگی نیز، الگو و سرمشق بود، تا آن جا كه درباره اش نوشته اند:
«لم یصدر عنه فعل مباح فضلا عن الحرام والمكروه» [29]
از وی كار مباحی سر نزد، چه رسد به حرام و مكروه!
ایشان، با این كه بررسیهای فقهی خویش را بر پایه شریعت آسان و آسان گیر استوار ساخته بود و اصل آسان گیری شرع را در استنباط دخیل می دانست؛ اما در مقام فتوا و نیز در رفتارهای شخصی، بسیار احتیاط می كرد. نمونه های فراوانی از احتیاط ورزیهای شخصی ایشان نقل شده كه به پاره ای از آنها اشاره می كنیم:
(هرگاه به قصد زیارت امام حسین - علیه السلام - حركت می كرد، با این كه در مسیر راه به مطالعه و تفكر در مسائل دینی می پرداخت؛ اما نمازهای خود را را جمع می گزارد (هم تمام و هم قصر) و در این باره چنین می گفت:
طلب دانش، واجب است و زیارت مستحب، هر آن گاه كه واجب و مستحب تزاحم كنند، احتمال آن كه مستحب، مورد نهی و منع شارع باشد، هست؛ بنابر این، امكان دارد، سفر زیارتی، سفر معصیت نیز، باشد.) [30]
یادآوری: بیـن احتیاط ورزیـدن و وسواسی بودن، تفاوت بسیار است. گروهی از مقدس نماها، زیر پوشش احتیاط، رفتاری از خود بروز می دهند كه با روح شریعت و سیره معصومان، ناسازگار است.
اینان، گاه، چنان وسواس به خرج می دهند كه از كنار نص متواتر و اجماع علما، بی اعتنا می گذرند و راه خود را درست می پندارند و راه دیگران را اشتباه.
امام خمینی در شناساندن چهره این گروه می نگارد:
آیا چیزی كه مخالف نص و اجماع علماست، باید آن را از شیطان حساب كرد، یا از كمال طهارت نفس و تقوا؟ اگر از كمال تقوا و احتیاط در دین است، چه شده است كه بسیاری از این وسواسیهای بی جا و جاهلهای متنسك راجع به اموری كه احتیاط لازم یا راحج است احتیاط نمی كنند؟
تاكنون چه كسی را سراغ دارید كه در شبهات راجع به اموال وسواس باشد؟
تاكنون كدام وسواسی (را سراغ دارید) عوض یك مرتبه زكات یا خمس، چند مرتبه داده باشد؟ و به جای یك مرتبه حج چند مرتبه رفته باشد؟ و از غذای شبهه ناك پرهیز كرده باشد؟ چه شد كه اصاله الحلیه در این مورد محكّم است و اصاله الطهاره در باب خود حكم ندارد؟... یكی از پیشوایان معصوم (سلام الله علیه و علیهم) وقتی كه برای قضای حاجت می رفتند با دست مبارك به رانهای مبارك آب می پاشیدند كه اگر ترشح شد معلوم نشود... .) [31]
مقدس اردبیلی در امور دینی پرواپیشه بود، اما هیچ گاه گرفتار وسواس و رفتارهای غیر معمولی نشد.
او، فقیه وارسته ای بود كه این وسوسه های شیطانی را با شریعت آسان و آسان گیر، ناسازگار می دانست. [32]
فروتنی
شیرین ترین میوه دانش، فروتنی است. امام علی - علیه السلام - می فرماید: التواضع ثمره العلم. [33]
به هر نسبت كه دانش افزون شود، فروتنی نیز، بر رفتار آدمی، جلوه گر می شود.
محقق اردبیلی، چنین بود: عالم فروتن. درخت پربار، با شاخه های فرو افتاده.
فروتن بود در برابر عالمان كه این، در جای جای اثر سترگ او، مجمع الفائده، نمایان است.
فروتن بـود در بـرابـر اطرافیان و شاگردان. وی، نوشته های فقهی خود را به شاگردان می داد، تا بازنگرند و اگر لازم بود باز نویسند. [34] به آرای آنان ارزش می داد و گفته های آنان با دقت گوش فرا می داد و به نوشته های آنان به دقت می نگریست.
با مردم بود و مردمی می زیست. چنان مشی می كرد كه در ردیف پایین ترین مردم از نظر لباس و خورد و خوراك قرار می گرفت. از این روی، گاه پیش می آمد كه ناآشنایان و كسانی كه از پایگاه علمی و اجتماعی وی آگاهی نداشتند، او را تهی دست می پنداشتند و از او می خواستند كه كاری برای آنان انجام دهد و یا او را بر كاری می گماردند:
روزی، زائری می پندارد كه وی نیازمند است، جامه خود را به وی می دهد، تا بشوید! وی هم می پذیرد.
روز بعد، در هنگام تحویل جامه شسته به صاحب جامه، گروهی از آشنایان و مریدان، كه شاهد صحنه بودند، به صاحب جامه پرخاش می كنند كه: تو می دانی به چه كسی جسارت كرده ای؟ مگر نمی دانی او كیست؟
آن شخص وقتی دانست كه او، مقدس اردبیلی است، سخت شرمنده شد و زبان به عذرخواهی گشود.
محقق اردبیلی، با فروتنی تمام می گوید: ناراحت نباش، حقوق برادران دینی و ایمانی بر یكدیگر، بیش از این است. [35]
شیخ عباس قمی، پس از نقل این داستان، به داستانی از فروتنی امام رضا - علیه السلام - اشاره می كند:
(امام، در حمام بود كه مردی از وی خواست كه پشت او را كیسه بكشد. امام، برخاست و مشغول به كار شد.
در این بین، شماری از آشنایان به حمام آمدند و امام را در آن حال دیدند.
زبان به عذرخواهی گشودند.
امام، فرمود: نگران نباشید.
امام، به كار ادامه داد تا كار به پایان رسید. [36]
شیخ عباس قمی می افزاید:
(محقق اردبیلی، پرورش یافته چنین مكتبی بود و از پرورش یافتگان چنین مكتبی، انتظاری جز این نیست.)
زهد و ساده زیستی
ساده زیستی و دوری از خود نمایی، ثمره خودسازی و نشانه بزرگی روح است.
بی پیرایگی و گسستن قیدها و بندها، آزادی و آزادگی می طلبد. آن كه اسیر امور ناپایدار دنیاست و در شبكه های آراسته گمراهی آفرین شیطان گرفتار شده و دل به دارالغرور بسته، نعمت آرامش روحی و روانی را نوش نخواهد كرد.
زندگی راستین و به دور از نفاق، در سایه زهد و دل نبستن به امور ناپایدار میسّر است. خودنمایی و ظاهرسازی، با ایمان، سازگار نیست: (التكلف من اخلاق المنافقین) [37]
تكلف گر نباشد، خوش توان زیست تعلق گر نباشد، خوب توان مرد زهد، در آموزشهای دینی، مفهومی مثبت و سازنده دارد. معنای آن، دست شستن از زندگی نیست. آنچه در اسلام نكوهش شده، دلخوش بودن و سرگرم بودن به امور دنیوی و فراموش كردن امور معنوی است. اگر انسان، از این مظاهر مادی، روزنه ای به غیب بگشاید و در فضای بی كرانِ ارزشها پرواز كند، مورد ستایش است: چنان که اما علی - علیه السلام - می فرماید:
«ان اولیاء اللّه هم الذین نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی ظاهرها و ... .» [38]
دوستان خدا آنانند كه به درون دنیا نگریستند، هنگامی كه مردم، برون آن را دیدند.
بارزترین ویژگی مردان الهی نترسیدن از فراق دنیاست.
اینان، از كم شدن دنیا نمی هراسند. با سادگی خویش، دلها را پر می كنند و دوستیها را جذب. نه بر آنچه از دست می دهند افسوس می خورند و نه به آنچه دارند شادمان و فریفته می شوند.
شخصیت مورد نظر این نوشتار مرحوم مقدس اردبیلی در این ویژگی نیز، اسوه بود و ممتاز. او، زاهدانه می زیست و در برخورد با مردم، هیچ گونه ظاهرسازی و فخری نداشت. مردم او را از خود می شمردند و او را از جان و دل دوست می داشتند. هنگامی كه در كوچه و بازار گام می گذاشت، سادگی و ساده زیستی اش جلوه دیگر داشت. نوشته اند:
(آنچه از راه حلال به او می رسید، از آن می خورد و می پوشید، چه آن چیز عالی و پربها بود و چه كم بها. مبنای وی، در این گونه مسائل این بود: می گفت از احادیث فراوان، چنین به دست می آید كه خداوند نعمتی را كه به بنده اش ارزانی می دارد، دوست دارد اثر آن را نیز بر بنده اش ببیند. همان گونه كه بهره گیری از نعمت را در هنگام برخورداری، دوست می دارد، شكیبایی و قناعت در زمان تنگی نعمت را نیز دوست دارد. (بر اساس این مبنی) هیچ هدیه ای را بر نمی گرداند و آن را گرچه از لباسهای پربها بود، می پذیرفت. گاهی می شد كه عمامه ای ارزشمند برایش می فرستادند، آن را بر سر می نهاد و به زیارت می رفت و گاه می شد كه آن را نیز می بخشید.) [39]
برآوردن نیاز دیگران
در اسلام، همكاری، و برآوردن نیاز دیگران بسیار سفارش شده و سامان دادن به دشواریها، بر طرف كردن تنگناها و گشودن گرههای اجتماعی و اقتصادی دیگران، در ردیف بهترین كارها و همسان بسیاری از عبادتها شمرده شده است. آن كه تماشاگر صحنه های نیاز و درد نیازمندان است و می تواند قدمی بردارد و بر نمی دارد، نمی توان او را مسلمان خواند. [40]
در معارف دینی و اخلاق اسلامی به تعبیرهایی از این دست: (ادخال السرور فی قلب المؤمن) [41]، (قضاء حوائج الأخوان)، [42] (تنفیس كرب) [43] و ... بر می خوریم كه هریك، حامل این پیامند: روی از نیازمندان و گرفتاران و دردمندان بر نتابید و در رفع دشواریهای آنان بكوشید.
در پاره ای از روایات، از بر آوردن نیاز دیگران، به عنوان نعمت خداوند یاد شده است.
امام حسین - علیه السلام - می فرماید:
«... ان حوائج الناس الیكم من نعم الله علیكم فلا تملّوالنعم.» [44]
بر آوردن نیاز دیگران، از نعمتهای خداوندی است از آنها روی برنتابید.
خوگرفتن با این ارزش اخلاقی و عمل به این وظیفه انسانی و اسلامی، از همه زیبنده است، اما برای طلایه داران دانش و عالمان دینی زیبنده تر و شایسته تر. مردم آنان را رهروان راه پیامبران و امامان معصوم - علیه السلام - می دانند و از آنان انتظار دو چندان دارند كه در رفع نیازها و گشودن گره از كار گرفتاران، تلاش ورزند.
مقدس اردبیلی، این مسأله را هم از بُعد نظری و فقهی مطرح كرد و راه حلهای آن را ارائه داد و هم در عمل و رفتار فردی و اجتماعی خود، به فكر گره گشایی و برآوردن نیازهای آنان بود.
در بحث فقهی ورود به دستگاه ستمكار و روا بودن و یا ناروا بودن آن بررسیهای گسترده ای دارد، از جمله در ذیل آیه شریفه 113 سوره هود می نویسد:
گرایش به ستمكار، برای رسیدن به دنیا و دست یابی به مقام و موقعیت اجتماعی، داخل در نهی آیه بالاست... . اما این بدان معنی نیست كه هرگونه گرایش و ارتباط با ستمكار مورد نكوهش باشد. بنابر این اگر كسی خواهان ماندگاری ستمكار باشد، از آن جهت كه آن حاكم ستم پیشه، به مردم خدمت می كند و با دشمنان دین می ستیزد و از سلطه بیگانگان جلو می گیرد، این گونه گرایش به ستمكار، مورد نهی آیه شریفه نخواهد بود... . اگر در روایات هم نسبت به این مسأله تشویق شده و برای آن ثواب بر شمرده شده، به خاطر آن است كه كسی با نزدیك ساختن خود به دستگاه ستمكار، نیازهای برادران دینی خود را برطرف سازد و گرهی از كار آنان بگشاید تا بدین وسیله، خوشنودشان سازد. [45]
در نگاه فقهی محقق اردبیلی، بر آوردن نیاز مؤمنان آن اندازه ارزشمند است كه رفت و آمد و همكاری با دستگاه ستم را مشروع می سازد.
نگرش وی از این زاویه است كه دو دسته از روایات ناسازگار در باب همكاری باستمگران را، درخور جمع می سازد. ایشان، نه تنها در نظر و تئوری بر این باور بود، بلكه در عمل نیز، از هر وسیله ممكن كمك می گرفت، تا گامی در بر آوردن نیاز از نیازمندان و ستمدیگان بر دارد، یا آنان را از ستمی برهاند.


 
[44] . بحار الانوار، ج71/318.
[45] . مجمع الفائده والبرهان، ج8/68 ـ 74

ابوالقاسم يعقوبي - مجله حوزه، ش 75

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دیدار با چلچراغ
مژده،مژده

بشارت،بشارت

آنکه چشم به راهش بودیم از راه رسید.

چراغ شاد شد.

افق روشن شد.

از آسمان چلچراغی فرود می آید که تا  دوردست ها را روشن میکند.

تمام راهی که با چلچراغ پیموده ایم مورد تایید چلچراغ است.

حالا دیگر بقیه ی راه را با چلچراغ خواهیم پیمود.

چلچراغ هیچ وقت بی راهه نمی رود،چراغ و چلچراغ چنان با هم دوست و صمیمی هستند که گویی سال ها با هم آشنا بوده اند . چراغ به چلچراغ می گوید: تو هرچه بگویی من بی چون و چرا می پذیرم

چون میدانم تو از سوی خدایی.

تو معصوم و به دور ازخطایی .

چلچراغ تبسم می کند و می گوید ((اگر تو تا این جا نیامده بودی امکان نداشت من بسوی تو بیایم ))

تو با اختیار،عشق،آگاهی خود را به من رساندی ،ومن آماده ی روشنایی بخش به تو هستم .

من هستم و چراغ و چلچراغ.

این همان است که میگویند ما،در مسیر بندگی خدا دو حجت ، دو هادی ،دوراهنما داریم،یکی عقل و دیگری پیامبر .

عقل از درون.

پیامبر از برون.

در مسیر خدا و بهشت نمی توان بدون این دو رفت.

به راستی چراغ هرگز با چلچراغ دشمن نیست.

چلچراغ هیچ وقت با چراغ در ستیز نیست.

نه نور چراغ را میشود خاموش کرد،ونه چلچراغ را می توان فرو ریخت،و هر دو نور های الهی هستند.

بعضی تلاش می کنند این چراغ و چلچراغ را خاموش کنند و یا از پرتو آن دو بکاهند. اما نور خداوند سرچشمه ی نور این دو است،

نوری جاودانه و فراگستر،

هدیه به ارواح پاک شهیدان چراغ های پر فروغ علم و دانش هسته ای صلوات

ادامه دارد...

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نشانه های شیطان پرستی
امروزه تجاوز و قتل عمده ترین نشانه ی شیطان پرستی است در آمریکا جمعی شیطان پرست نوجوانان و کودکان را وحشیانه مورد تجاوز قرار داده و آن ها را با ساتور تکه تکه کرده اند .شیطان پرستی در تعالیم خود استفادهی افراطی از مشروبات الکلی ،مواد مخدر ،قرص های روان گردان ،و انرژی زا و خوردن و آشامیدن ادرار و مدفوع و...که نتیجه ای جزئ بیماری های روحی روانی و جسمی و عفونی و ایدز نداشته برای مردم جهان به ارمقان آورده است. در کشور مصر یک گروه هشتاد و پنج نفره از دختران و پسران دستگیر شدهاند که در دانشگاه های مصر اقدام به تبلیغ شیطان پرستی می کردند آن ها معتقد اند که خداوند به شیطان ظلم کرده و بدون اینکه به او اجازه ی دفاع از خود بدهد او را از بهشت بیرون کرده و از این رو باید او را پرستش کرد.آن ها مراسمی دارند که به گورستان ها می روند و مردگان را از قبر بیرون می آورند و صلیبب شکسته یا  ستاره ی پنج پر را در جسد مرده فرو می کردند و برای نزدیکی به  شیطان دور آن می گشتند .و قربانی هایی برای شیطان تقدیم می کردند مثل ضبح گربه ی ماده یا سگ و خون آن ها را به صورت و به دست خود می مالیدند تا شیطان از آ ها راضی شود و گاها خود را ضخمی می کردند و خون خود را بر صورت می مالیدند و قرآن را پاره پاره می کردند و با موسیقی راک به استقبال مواد مخدر و حششیش می روند...

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دجال شناسی
وَلَقَدبَعَثنافی کُلٍ امه رَسولا اَنِ اعٌبُدواالله واجتنبواالطاغوت  س نحل ی 36

واژه دجال در زبان عربی، صیقه ی  مبالغه ازماده ی (دجل) به معنای کذاب و بسیار دروغ زن و حیله گر است.

دجال با دروغ و حیله،سحروجادو امور باطل را لباس حق می پوشاند،زشتی را زیبا،بدی را خوبی،جهنم را بهشت  جلوه می دهد.

فتنه انگیزی های او بر موسیقی و استفاده از جذابیت های زنان استوار است.

دجال وجلوه های رنگارنگ او را بشناسیم و او را جدی بگیریم فته دجال در غفلت ما وارد متن جامعه و رسانه،مدرسه،خانه و خانواده نفوذ کرده و آرمان های شیطانی خویش را در ذهن و جان جوانان ما رسوخ داده همه با هم دست دردست هم به فکر چاره باشیم کودکان و جوانان را دریابیم، خانه ها و خانواده هارا از غرقابه فساد دجال نجات دهیم را های عملی مبارزه با فتنه ها و فساد های او را بیاموزیم و جامعه و رسانه و مدرسه و خانه و خانواده را دریابیم و با تربیت نسلی پاک و عفیف در عرصه ی مهدی یاوری تربیت کنیم.

شناخت حقیقت دجال : 

بنا به نظر دانشمندان و کارشناسان دینی دجال یک عنوان کلی است برای تمام سردمداران دروغگو و فریب کار از رهبران مادی دنیا در آخر الزمان و سمبلی است برای تمام افراد حیله گر که برای کشاندن توده های مردم جهان به دنبال ایده های شیطان .

از جمله : تسلط نظام مادی گرا ، ثروت اندوزی، زن پرستی ، جاه طلبی ،شراب خاری،مواد مخدرو تسلط بر افکار و عقاید با استفاده از ابزار رسانه ،ماهواره، اینترنت،سینما،تلویزیون،موبایل...فیلم ها،موسیقی های حرام،سکس ،خشونت،گسترش ناتو های فرهنگی ، عرفان های دروغین نو ظهور

لاوی های صهیونیستی ،تیم های فراماسونری ،کابالا ،شیطان پرستی و...می باشند.

وبراساس خون ریزی ، ثروت طلبی ،چپاول ،لذت جویی،عقل ستیزی،ادعای خدایی، استخدام جنیان و شیاطین ، سحر و جادوو شعبده،شکم پرستی ،زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهند پس از خروج دجال انبوهی از جنیان و شیاطین با او بیعت می کنند و با تمام وجود به او خدمت می کنند گنج های زمین را برای او استخراج می کنند و حتی در قتل عام مردم به دستور او شرکت می کنند.

نويسنده: محمد.مجیدی7 تاريخ: 1 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to majidi7.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com